💢شیطان پرستی و فراماسون👈 (قسمت سوم) ورود یهود به ایران💢
⭕️ یهود قبل از حضرت مسیح توسط بخت نصر (بخت نصر نام چند تن پادشاهان بابل است که هریک شهرتی برهم زدند ازجمله حمله به هیکل 👈 همان معبد سلیمان) حمله کرد به سرزمین کنعان یا فلسطین.
⭕️ بعد پادشاهی به نام کوروش اومد اینارو نجات داد و گفت شمایک دین الهی هستید من با شما کاری ندارم.(خب کوروش آدم روشن فکری بود)
یهودی ها خوشحال میشن که عجب آدم ساده ای رو پیدا کردیم.
⭕️ یهودی ها تو بابل میمونن در صورتی که کوروش بهشون گفته بود که برگردن به سرزمین خودشون.
از اونجا بود که ما ایرانی هم به یهود مبطلابه شدیم.
یعنی👈 یهودیان نفوذ میکنن به دستگاه شاهنشاهی هخامنشی.
⭕️ شخصی به اسم مردخای به خاطر سرمایه زیادی که داشته در بین دستگاه های حکومتی خشایار شاه نفوذ میکنه.
⭕️ یک روز خشایار شاه که پادشاه دائم الخمری بوده خیلی مشروب میخوره و دستور میده که همسرش وشتا برهنه بیاد و از جلوی همه رد بشه.
وشتا میگه شاهی که شاهی من یه زن ایرانیم نمیپذیرم که بدون پوشش بیام.
(اون کسایی که میگن پوشش رو اسلام آورده یکی از دلایل اصلی مسلمون شدنمون شباهت زیادی بود که از این نظر با اسلام داشتیم).
⭕️ اینجاست که مردخای میاد فتنه میکنه (به یهودیانی که دین خودشون رو مخفی میکنند و نفوذ میکنند بین مردم و ادیان دیگر و دستگاه های حکومتی را مارانو میگن 👈 مردخان یک مارانو بود)
مردخای به خشایار میگه این زن دیگه به درد تو نمیخوره و همین روزاست که تورو بکشه و پسرش رو به پادشاهی برسونه.
خشایار میگه چی کار کنم؟
مردخای میگه این زن رو بی خیال شو و دستور بده که زیباترین دختران از کل امپراطوری ایران رو بیارن و شما یکی از اونهارو انتخاب کن.
⭕️ مردخای یک برادرزاده داشت به اسم استر که بسیار زیبا بود.
مردخای استر رو به خشایار شاه معرفی میکنه و خشایار شاه هم قبول میکنه (خشایار شاه نمیدونسته که استر برادر زاده مردخای هست)
»یه یهودی دیگر به دربار ایران راه پیدا کرد»
⭕️ هامان وزیر، وزیر مقتدر ایرانی بود که متوجه این ماجرا میشه
و به خشایار شاه میگه که اینا دارن فتنه ، زنا و ربا خواری میکنند.
⭕️ استر متوجه این صحبتها میشه و به عموش یعنی مردخای میگه.
مردخای هم میگه نگران نباش نسخه هامان پیش خودمه.
⭕️ مردخای شب 13 فروردین یه باره دیگه به شاه مشروب داد و حکم اعدام هامان وزیر و هم قطارانش رو گرفت.
👈13 فرورین 15 قوم ایرانی نابود شدن😔